یک روز خاکستری
سلام فرشته های مامان
خیلی دوست داشتم الان جلوی روم بودین و باهاتون درد دل می کردم چند روزی هست حال مامانی اصلا خوب نیست گلو درد دارم نمی دونم چم شده احساس می کنم چیزی توی گلوم گیر کرده و موقع غذا خوردن احساس درد دارم نمی دونم اینم از عوارض بارداری هست یا نه از دیروز یکیتون خیلی کم تکون می خوره خیلی نگران هستم فردا میخوام برم دکتر صدای قلب قشنگیتونو بشنوم امروز یک خورده کار خونه کردم و الان از کمر درد نا ندارم دلم گرفته از تنهایی خودم که هیچ کسی رو ندارم بهم کمک کنه ای کاش یک خواهر کوچکتر از خودم داشتم که ازدواج نکرده بود بعد اون خیلی کمکم بود می تونستم با اون اتاق نی نی هامو درست کنم الان تنهام و کسی رو ندارم همه خواهرهام درگیر شوهرهاشون هستن و من تنهام فقط امیدم به خداست به هچ کس دیگه ای امید ندارم فقط خودش کمکم کنه تا بتونم از این دوره رو به خوبی بگذرونم و نی نی های گلمو توی بلغم بگیرم فرشته های مامان برای مامانی دعا کنین تا خدا هر چهارتامون رو حفظ کنه و مهریا ابان بیان توی بغلم هم دوستتون دارم ...........
می بوسمتون عسلهای مامانی