یگانه و یکتا یگانه و یکتا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

تمشک های مامان و بابا

حرفهای نگفته ...نمیدونم خوشحال باشم یا نه ..

1392/8/22 23:36
نویسنده : سارا مرادی
666 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته های من نازدونه و دوردونه مامانی

 

امروز دلم گرفته حسابی و دارم بااشک دلم براتون مینویسم از اتفاقهایی که توی این مدت افتاد بعد ازتولدتون اول اینکه نذرمو  روز تولدتون ادا کردم و نماز باشکوهی برپا شد برای سلامتی اقا امام زمان(عج) و سلامتی و صالحی شما دوتا گل نازم خوشحال باشم برای اینکه یکساله شدین قربونتون برم ناراحت به خاطر مریضیتون قبل از تولدتون همچی خوب بود درست دوروز بعد از تولدتون شما مریض شدین و سرماخوردگی بدی گرفتین که هرروز بد حالتر میشدین عفونت شدیدی داشتین که در یگانه بیشتر بروز کرده بود طفلکم نمی تونست حتی اب دهنشو قورت بده وقتی نگاهش میکردن دلم کباب میشد هردوتاتون حسابی پژمرده شده بودین دائم در حال دارو دادن بهتون بودم و به خودم همش فحش میدادم کاش باهزار بدبختی هم که بود شیرمو ازشما دوتامحروم نمی کردم کاش شیرخودمو حداقل تا 1 سالگی میخوردین سیستم دفاعی بدنتون مقاوم میشد انقدر زود به زود مریض نمیشدین و مریضیتون هم اینقدر طول نمیکشید نمی دونم چی شد که درست بعد از تولدتون حسابی بد حال شدین کی چشتون کرده بود فرشته های من اصلا طاقت اشکهاتونو ندارم اصلا طاقت گریه های شبانتونو ندارم خدایی مهربونم کجاییی دلم گرفته چرا منو به حال خودم گذاشتی چرا هرچی صدات میزنم صدامو نمیشنویی خیلی تنهام خیلی .........................

واکسن یکسالگیتونو نزدم گذاشتم بهتر شین بد بریم بزنیم بیماریتون 2 هفته شایدبیشتر طول کشید تا کمی سرحال شدین یگانه رو بعد ازازمایش خون به خاطر عفونت شدید گلو اولین امپول زندگیشو خرد و از اون روز کمی بهتر شد یکتا زودتر سرپاشدی همچی خوب داشت میشد که رفتیم واکسن یکسالگیتونو زدیم بعد از چند روز دوباره همچی برگشت ابریزش بینی و چشمها ایندفعه در یکتا بیشتر شد تب شدید و خلاصه یکتا سرخک گرفت اما خفیف بدنش ریخت بیرون به شدت بی قرار شد همش خودشو میخوارونه کلافم کرده شیطون هم شدین حسابی چندین باز از روی مبل افتادین و همه جای بدنتون کبوده اینم گذشت 2 هفته هم درگیر بیماری یکتا بودیم که الان یک بیماری دیگه توی بدنش امد بزرگ شدن غدد لنفاوی زیر گوشش به اندازه یک زرده تخم مرغ کمی بزرگتر بزرگ شده شبها از شدت درد بیدار میشه و انقدر گریه میکنه خودشو حلاک میکنه یگانه هم بیدار میکنه و هردوتاشون میزنن زیر گریه درست 1 هفته بیشتر که خواب رو از منو بابایی گرفتی عزیزم به شدت گریه میکنی و جیغ میکشی هیچ دکتری هم هنوز درد نتونسته تشخیص بده دوباره بردمت دکترکه تا 5 روزبرات انتی بیوتیک نوشته که اگه خوب نشی باید ازمایش خون بدی  خدایا خدایای مهربونم  کجایییییییییییی خسته ام خسته مهربونم چرا باید این دوتا طفل معصومم اینقدر درد بکشن طفلکی بابایی که از شدت بی خوابی و کار زیاد بیرمغ شده حسابی نمیشه نگاهش کنی چشمهای گود شده بدن لاغر نهیف ... داریم دیونه میشم هردوتا مون کسی رو هم ندارم نه خواهری نه دلسوزی خدایا منم تنهام کمکم کن .......................  خواهش میکنم دیگه نمی تونم براتون بنویسم اخه صورتم حسابی خیس شده و دیگه چشمام از شدت اشک دیگه باز نمیشن فقط امیدوارم دوباره با خبرهای خوب بیام فرشته های من زود خوب بشین و دوباره همون شاد باشین دور هم ...........................

مهربونم کمکم کن قوی باشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

منصوره مامی اشکان
28 آبان 92 13:20
بمیرم برات چقدر این دوتا دخملی مریضی کشیدن.درکت میکنم.با دوتا بچه واقعا سخته.الان اشکان یه کم سرفه میکنه من همش اعصابم خورده که چرا خوب نمیشه.خدا بهت صبر بده و این دوتا فرشته رو بهت ببخشه مرسی عزیزم خدا بهتون گل پسرتونو رو ببخشه