اولین برف پاییزه ههههههههههه
سلام گلهای باغ زندگی منو و بابایی
امروز دوشنبه هست و 27 اذر چیزی تا تموم شدم این فصل زیبا نمونده و هنوز زمستون نرسیده که خاله سرما امده از دیشب اینجا برف میاد خیلی زیاد نیست ولی حدود 5 سانتی میشه و هنوز هم داره برف میاد و هوا هم خیلی سردههههههههههه منو و بابایی عاشق زمستون هستیم و من عاشق برفم وقتی برف میاد
مامانی خیلی خوشحال میشه و همش دوست دارم بیرون برم و توی هوای سرد و روی برف راه برم ولی امروز نمی تونم چون شما دوتا گلم پیشم هستین و نمی تونم برم واز پشت پنجره برفها رو نگاه می کنم هرچند دوست داشتم الان اون بیرون باشم بابایی صبح که داشت می رفت سرکار گفت: خوش بحالت توی خونه هستی و می خوابی من گفتم خوشبحال تو که بیرون می ری و روی برفها راه می ری هردوتامون خندیدم و یکتا هم از خنده ما خندید اون ورجک بیدار بود هر کار کردم نخوابید برای همین باهم امدیم توی حال و من پای کامپیوتر هستم و اون خانم داره کارتون نگاه می کنه و یگانه توی اتاق روی تخت خوابه دیشب مادر جونی امد خونمون تا کمی مواظب شما باشه که منو بابایی بتونیم بخوابیم ولی دیشب کلا بچه های خوبی بودین و خوب خوابیدین عزیزانم مامانی خیلی دوستتون داره و دوست دارم زود بزرگ بشین تا بتونم ببرمتون بیرون و انشاله سال دیگه که برف بیاد همه باهم می ریم پارک و برف بازی می کنیم و یک ادم برفی قشنگ هم درست می کنیم خیلی دوست دارم اون روزها زودتر برسه .......