شب یلدا
سلام یکتا عزیزم و یگانه قشنگم
بوسسسسسسسسس
امروز یکشنبه هست و 3 دی ماه و ما الان درست 3 روز هست که وارد فصل قشنگ زمستان شدیم ولی از برف خبری نیست هههه چند روز پیش شب یلدا بود و من و بابایی و شما دو تا ورجک رفتیم خونه خاله جونی مامان محمد پارسا خیلی خوش گذشت البته همه خاله ها و دایی ها اونجا بودن عزیزانم شما هم بچه های خوبی بودین البته اولش بعد حسابی حال مامان و بابا رو گرفتین عسلهای من و تا خونه یکتا خانم داد می زدن و به خونه که رسیدیم توی خونه ساکت شدی منو بابایی فهمیدیم که شما از مهمونی خوشتون نمی یاد و دیشب هم خونه عمو محمدرضا بودم که اونجا هم تا خونه گریه کردی و توی خونه ساکت شدی و کلی هم خندیدی راستش منو و بابایی حسابی کفری شده بودیم از دست تو یکتا که خیلی شیطونی وتا ساعت 2 هم بیدار بودی و بعد خوابیدی و تا صبح هم بیدار نشدی ورجک و روز جمعه خیلی دختر خوبی بودی دیروز صبح که از خواب بیدار شدی کلی برای مامانی خندیدی و یک کارجدید هم یادگرفتی که وقتی می خندی خیلی زیاد یک صدای مثل اینکه از خنده غش کنی هست خیلی دوست دارم زود بزرگ بشین و وقتی باهاتون صحبت می کنم برای مامانی غش کنین از خنده که اون روز بهترین روزهای زندگی من هست هرلحظه از زندگی من با وجود شما دوتا ورجکم شیرین و شیرینتر میشه واقعا از تمام وجودم دوستت دارم خدای مهربونم ..............................................می بوسمتون جوجه های مامانی
خدایا شکرت مهربونم
خدایا شکرت مهربونم
خدایا شکرت مهربونم
خدایا شکرت مهربونم ......................................