قربونتون برم فرشته های من
سلام یکتای عزیزم و یگانه قشنگم
امروز 15 دی هست و شما الان درست سه ماه و 10 روزتون شد
الهی قربونتون برم ............................ بوسسسسسسسس
که خیلی خیلی دارین شیرین میشین هرروزتون از روزه دیگه قشنگتره البته هنوز دل دردهای یکتا خوب نشده ولی بهتر شده دخملای قشنگم امروز چند تا عکس جدید ازتون گرفتم که می خوام یک تعدادی رو توی وبلاگتون بزارم چند روزی هست که هر دوتاتون دارین حسابی دستهاتونو می خورین هرکاری هم می کنم که دستهاتونو توی دهنتون نکنین نمی شه فکر می کنم انگشتهاتون خوشمزه تره از شیرتون هست این عکس یکتا که داره حسابی انگشتهاشو می خوره
الهی مامانی فربونت بره فرشته کوچلوی من بوسسسسسسسس
دختران قشنگم نمی دونم چطور از خدای مهربونم تشکر کنم به خاطر شما که حسابی وقت مامان و بابایی رو پر کردین و نمی تونیم حتی سرمون رو بخارونیم مادر جونی چند روزی رفته بود مسافرت و وقتی امد شما جوجه ها غریبی می کردین و توی بغل مادر جونی گریه می کردین هرروز فهمیده تر و باهوشتر میشین این عکس رو از شما دوتا ورجک گرفتم که یگانه در حال حرف زدن هست از لبهاش و حالت بینی کاملا مشخصه
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
دخترانم یگانه و یکتای عزیزم خیلی شبیهه هم دارین میشین درحالی که شما هر دو ناهمسان بودین ولی هرچی بزرگتر میشین چهره هاتون شبیهه به هم میشه من همیشه دوست داشتم مثل هم باشین تا کسی بینتون فرق نذاره چند تا عکس هم از دخمل یکتا گرفتم یگانه عزیزم تو عصابت خرد شد وکلی گریه کردی برای همین مجبور شدم لباسهاتو بپوشم و بخوابونمت ولی یکتا فکر می کنم خوشش می یومد که ازش عکس می گرفتم و باتعجب بهم نگاه می کرد ...........
قربون اون چشمهای قشنگت برم که داری اینجوری به مامان نگاه می کنی بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
اینم یک عکسه دیگه از نگاه قشنگ دخترم یکتاست.........
فرشته های من یگانه و یکتای عزیزم روز 3 شنبه خاله جون مامانی مبینا امد دنبالمون و رفیتم خونه خاله جون شب رو همونجا موندیم و بابایی رو تنها گذاشتیم بابایی حسابی دلش گرفته بود و برای هردوتاتون خیلی تنگ شده بود برای اولین بار بابایی شب تنها خوابید هههههههههههه گاهی باید بابایی رو تنها بزاریم تا بتونه به کارهاش برسه
و اخرین عکس هم خنده دخترم یکتاست الهی مامانی قربونش بره دوستتو ن دارم فرشته های قشنگم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان خانومی