سلام سلام کپلهای مامانی و بابایی
سلام عروسکهای قشنگ مامانی
چند روزی هست که به وبلاگتون سرنزدم و نتونستم اتفاقاتی که توی این چند روز براتون افتادرو بگم که از همه مهمتر اون رفتن خاله فاطمه مهربونتون برای همیشه به کرج
الهی قربونتون برم که دیگه خاله فاطمه جونتون همون مامان مبینا رو کم می بینین دلم برای مبینا خیلی تنگ شده
هفته پیش یک شنبه مبینا از صبح تاشب پیشتون بود کلی باهاتون بازی کرد کلی خندیدیم خیلی روز خوبی بود مبینا با شما بازی می کرد و منم به کارهام می رسیدم ورجک خاله الهی قربون اون خنده هات برم که بچه های منو خیلی می خندوندی وقتی خاله جونی رفت مامان خیلی احساس تنهایی کرد و اون شب کلی گریه کردم عزیزانم اخه منو خاله فاطمه جون خیلی بیشتر از خاله های دیگه به هم نزدیک بودیم دیگه خاله فاطمه نیست که غلط زدنتونو و راه رفتن شما رو ببینیه حرف زدنهاتونو خاله جون قول داده زودی زودی بیاد ولی اگه مبینا بره مدرسه دیگه نمی تونن زود بیان برای همین معلوم نیست که کی همدیگرو ببینیم جوجه های من همیشه به یاد دختر خاله مبینا شون هستن و مامانشون هم سعی می کنه عکسهای بزرگ شدن جوجه هاشو رو برای خالشون بفرسته
چند روزی هست که حرکتهای جدیدی می کنید الان وقتی دمر میشین کاملا سرتونو رو بالا میارین به زاویه 90 درجه و قربونش برم یگانه که از 90 هم گذرونده انقدر سرشو بالا میاره که تا کمر میاد بالا بیشتر وقتها که اگه چیزی دستم باشه بخواد اونو ببینه تا حد توانش سرشو میاره بالا یکتا هنوز کمی تنبله کمتر سرشو بالا نگاه می داره الهی قربونتون برم از چرخ زدنهاتون وقتی کنار هم می زارمتون که پوشکهاتونو عوض کنم یگانه از بس پاهاشو به زمین می کوبه و چرخ می زنه اگه هواسم نباشه چند بار با پاهاش محکم توی صورت خواهرجونش زده یکتا هم دور می زنه ولی نه به شدت یگانه، عسلکم یگانه عزیزم مامانی فکر می کنه شما زودتر راه میوفتی اخه خیلی فرزتر از خواهرجونت هستی شب 5شنبه رفتیم حرم وای توی راه خیلی اذیت کردین ولی توی حرم خیلی حال کردین همش اطراف رو نگاه می کردین خیلی حرم رو دوست داشتین یگانه که چشم از چلچراغهای حرم مطهر برنمی داشت همش سقفو نگاه می کرد و کلی ذوق می کرد یکتا هم همینطور بود همش به ادمها نگاه می کردین اخه تا حالا اون همه ادم یکجا ندیده بودین الهی قربونتون برم ورجکهای من دارین هرروز خواستنی تر میشین دوستتون دارم بوسسسسسسسسسس
مامان سارا