یگانه و یکتا یگانه و یکتا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

تمشک های مامان و بابا

دلم گرفته امروز از تنهایی خودم

1391/11/24 0:30
نویسنده : سارا مرادی
404 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلهای گلم خوبین

 

امروز خیلی دلم گرفت بود و کلی هم گریه کردم از سه روز هست که سر درد دارم و دست از سرم برنمی داره عزیزای دلم دیروز هم رفته بودیم خونه مامان بابایی اونجا پسر دایی باباجونی سرما خورده بود و خیلی میترسیدم که بچه ها هم سرما بخورن که یکتا هم سرما خوردگی گرفت از دیروز ابریزش بینی داره و کمی هم تب کرده و خیلی هم بهونه گیر شده اصلا ساکت نمی شه شیر هم خوب نمی خوره و کلی هم عطسه و کمی هم سرفه می کنه کسی نیست که ببرم دخترمو دکتر بابایی که مرخصی نداره و مامان بابایی هم سرشون خیلی شلوغه همه دست  به دست هم دادن و نمی تونم جوجه امو ببرم دکتر از خدا خواستم کمکم کنه و دخترم با کمی دارویی گیاهی که گرفتم خوب بشه البته امروز کمی بهتره و داره از سرصدایی که درمیاره سرمنو بابایی شو برده البته هر دوتاشون شروع کردن دارن یک بند صحبت می کنن خلاصه خیلی بی حوصله هستم می خوام چند تا از عکسهای 4 ماهگی تونو که گرفتم رو بزارم تا کمی دلم شاد شه عسلهای مامانی

این عکس دخترم یکتا بعد از یک عکس گرفتن که کلی خسته شده بود و خوابیده

اینم دخملم یکتاست که برای اولین بار عروسک کناروشو با دستش برداشت و برد سمت دهانش 

اینم دخمل یگانه هست الهی قربونش برم


بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

الهی قربون اون خنده هاتون برم که چقدر خواستنی هستین

یگانه عزیزم که اون روز همش دستش توی دهنش بود بوسسسسسسسسسسس

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

بوسسسسسسسسسسسسس نانازییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم

اگه گفتین این کیه ؟هههههههههههههههههههههههههههه

قربون اون چشمای قشنگت برم بوسسسسسسسسسس

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان تاراو باربد
24 بهمن 91 11:42
عزیز دلم فدای این خانوم خوشگلا امیدوارم زود خوب بشی سردرد خیلی بده خدا نکنه کسی رو گرفتار کنه
برای جوجه ها هم نگران نباش نمی دونم اونجا درمان در خانه هست که پرستار و پزشک می فرستن خونه؟؟؟ اگه هست تماس بگیر بیان بچه ها رو ویزیت کنن از دلنگرانی بیایی بیرون
دلیل سردردات چیه کم خوابیه ؟


سلام انسیه جون اره عزیزم کمی به خاطره خستگی هست ولی بیشترش من میگرن دارم وقتی عود می کنه دیگه به کل از کار و زندگی منو می ندازه چند روز هم طول میکشه تا نرم بیمارستان و مرفین نزنم خوب نمی شه قبلا همش کارم رفتن به بیمارستان بود الان با این ورجکها فقط درد می کشم کاری هم نمی تونم بکنم کسی رو ندارم خیلی تنهام انسیه جون الان یگانه هم مریض شده ولی باز یکتا بهتر شده ابریزش بینیش کمتر شده وباز یگانه شروع شده دکتر خونگی هم هست ولی باید ببرم دکتر خودشون قد و وزنشون و چکاب 5 ماهگی دارن خدا کنه بهتر بشن تا محتاج کسی نباشم گلهاتو خیلی ببوس
مهتاب
24 بهمن 91 23:55
الهی فدای جوجه های کوچلوی خودم بشم عزیزممممممممممممممممممممممممممممن
کاش خودم بودم اونجا به مامانی کمک میکردم


قربونت خاله جون اره واقعا کاش بودی پیشم اه
محیامامان دینا
6 اسفند 91 18:09
وایییییییییییییییییییییی چقدر نازین شماها.مامانی براشون اسپند دود کن.بووووووووووووووووووووس.به ماهم سر بزنید


چشم حتما ممنون کوچولوی شما هم خیلی نازه بوسسسسسسسس
(مامان خانمی)
14 اسفند 91 23:14