ناز گلهای مریض من
سلام گلهای باغ زندگی منو بابایی
الهی قربونتون برم که چند روزی هست هردوتا تون سرما خوردین
اول یکتا بعد هم یگانه دردونه مامانی سرماخورده الان هم بابایتون افتاده و مریض شده ، خانوادگی کلا مریض شدیم الهی قربونتون برم که مامانی تحمل دیدن مریضی تونو نداره دردونه مامانی خیلی حالش بدتراز یکدونه شده دیشب دردونه رو بردم دکتر اقای دکتر گفت سینه اش کمی چرک کرده ولی خدارو شکر تب و سرماخوردی خیلی شدیدی نداشت داروهاشو گرفتم اقای دکتر گفت که به یکتا هم می تون بدم بخوره تا هردوتاشون خوب بشم خلاصه دردونه و یکدونه مامانی خیلی مریض شدین و کلا بی حوصله باشربتهای که بهتون می دم که خواب اور هستن همش خوابین وقتی هم بیدار هستین خیلی نمی خندین مخصوصا دردونه مامان که همیشه لبخند روی لبهاش بود الان مریض شد خیلی کم می خنده و همش بی حاله و بی حوصله ولی توی این روزهای مریض شدنتون پیش رفت هم داشتیم یکتا دیگه قشنگ اسباب بازی میگیره دستش و بازی می کنه بیشتر هم سمت دهانش می بره و یگانه هم اسباب بازی زیاد نمی تونه دستش بگیره ولی شیشه شیرشو خوب دستش می گیره وقتی باشیشه دستش می بینمش که داره شیر می خوره یاد رامکال میفتم بابایی که اسمشو گذاشته رامکال بابا الهی قربون اون دستهای کوچلوی نازت بشم دردونه مامان از خودم بگم که توی این چند روز خیلی خسته شدم از سردردهایی که زیاد میشه ولی کم نمی شه و دست از سرم برنمی داره
از اینکه بدن ، درد شدید دارم و نمی دونم خودمم چم شده مامانی ها زانوهام به شدت درد می کنه که حتی نمی تونم نماز مو درست بخونم انشاله این مریض ها از خونه ما بره و همون سالم و سلامت باشیم دوستتون دارم دخترهای قشنگم
بوسسسسسسسسسسسس
مامان سارا