یگانه و یکتا یگانه و یکتا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

تمشک های مامان و بابا

خسته شدم از این سرماخوردگی

1392/1/13 1:23
نویسنده : سارا مرادی
442 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام فرشته های مامان

       نمی دونم و از کجا بگم که دلم چقدر پره از این بیماری که دست از سر خونه مابرنمی داره چند روزی هست که یگانه کمی بهتر شدبودکه  یکتا دوباره مریض شده وخیلی شدیدتر از یگانه گرفته و سرفه های خیلی خیلی وحشتناکی می کنه چندروز هست که حسابی هردوتاتون بی قراری می کنید تامیاین یکم جون بگیرین دوباره مریض میشین لاغر هم شدین دیگه خسته شدم به خدا از مریضی که نمی دونم کی میره از این خونه الان مامانی هم گرفته و مثل یکتا سرفه میکنم و تب ولرز دارم حالم به هم میخوره به هیچ کارم نمی رسم نه توان تمیز کردن خونه رو دارم برای عید و نه دل دماغ بازی کردن با شماها رو تازه از درد دلهای یکتا راحت شده بودیم که این سرماخوردگی بدجوری افتاده توی خونه ما ودقیقا 1 ماه هست که درگیرم بااین مریضی جمعه گذشته اینقدر یکتا حالش بد بود و سینش چرک داشت که دکتر بردم سریع براش انتی بوتیک نوشت همش هم تب میکنه دیشب دوباره بردمش دکتر متخصص ترکه با داروهای اون کمی از دیروز بهتر شده راستی از دیشب هم امدیم خونه مامان همسری برای همین اونجا نت ندارم و کمتر میتونم بیام به وبلاگتون سری بزنم دارم دیونه میشم بابایی میگه نمی دونم ما چکار کردیم به کی بدی کردیم که داریم اینطوری چوبشو می خوریم شنبه شب بود که یکتا و یگانه جونم هردوتاتون به جیغ انداخته بودیم مخصوصا یکتا بیشتر به خاطر مریضیش هرکاری میکردم ساکت نمی شدین تا 3 شب دخترم جیغ میزدین که بلخره بابایی توی اون طوفان وحشتناک اون شب مجبور شد یکتا رو ببره بیرون تمام ساختمون رو روی سرتون گذاشته بودین مامان صاحب خونمون که توی این 4 سال که ما اینجازندگی میکنیم تا حالا 1 بارهم بالا نیومده بود خونمون اون شب تخم مرغ به دست امده بالا تابراتون تخم مرغ بشکنه که اگه چشم شده باشین رفع بلا بشه که برای یکتا با سومین کس که نمی دونم کی بود تخم مرغش به شدت شکست و خدایش هم کمی دخترانم اروم شدین و تا صبح خوب خوابیدین فقط یکتا سرفه که می کردی بیدار میشدی و دوباره می خوابیدی یگانه هم همینطور تا صبح خوب خوابید ورجکهای مامان الان اومدم خونه که چیزی بردارم یکتا رو هم باخودم اوردم گذاشتمش توی گهوارش ورجک همچین خوابیدی مامانی که هرکی ببینتنت میگه دوروزه که نخوابیدی خونه مامانی باباجونی  هم خوب نمی خوابی خیلی بی قراری می کنی ولی الان خیلی خوب خوابیدی دختران قشنگم از خدامیخوام هرچه زودتر خوب بشین و همون فرشته های خندون مامانی بشین

 

دوسسسسسسسستتون دارم بوسسسسسسسسماچماچماچماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مهتاب (مامان خانمی)
14 اسفند 91 23:13
وای الهی قربونش بشم چرا سرما خوردگی دست از سرتون بر نمیداره فکر کنم انفلانزا بوده که اینهمه طول کشیده خواهری جونم هرروز اسپند دود کن تا هم فضا میکروب کشی بشه هم این دوتا فرشته انقدر چشم نشن راستی وقت کردی عکس جدید ازشون بزار دلم براشون یک ذره شده



ممنون خاله جون اره نمی دونم کی ازاین سرما خوردگی بچه ها راحت میشم
مامان تاراو باربد
15 اسفند 91 8:22
عزیزم خدا قوت خودتو ناراحت نکن ایشالا هر چه سریعتر خوب میشن خب بدن بچه ها نازکه و مقاومتش کم در نتیجه سریعتر و شدیدتر بیمار میشن سعی کن فضای خونه رومرطوب نگهداری اسفند هم دود بده بری ضدعفونی کردن فضا خیلی خوبه
منم به چشم زخم اعتقاد دارم همیشه صدقه کنار بگذار برای خودتون به هر حال بچه های کوچیک همیشه تو چشمند ممکنه هم قصد و غرضی نباشه
به خودت هم برس ویتامین سی زیاد بخور تا مقاومت بدنت بره بالا در ضمن نمی دونم به بچه ها شربت زینک میدی یا نه خیلی تو مقاومت در برابر سرماخوردگی مؤثره
خودتو ناراحت نکن اصلا به فکر خونه تکونی نباش با دو بچه کوچیک عذر تو کاملا موجهه من بعد دو سال تازه امسال دارم یه کارایی می کنم اونم نصفه ونیمه
مراقب خودتون باشید می بوسمتون


سلام انسیه جون خوبی فرشته های قشنگت خوبن ببخشید دیر جواب دادم اخه یک دوفته ای رفته بودیم خونه مادر شوشو برای اینکه بچه ها حالشون بهتر بشه الان شکر خدا بهتر شدن یک خبرخوش هم دارم که همه بهانه گیریهای و تب کردنهای یکتا خانم هم به خاطر دندونش بوده که دراورده هفته پیش 21 اسفندواز دیروز هم دومین دندون پایینش نیش زده و داره در میاد نمی دونی انسیه جون که چقدر خوشحال شدم دندون کوچلوی نازشو دیدم خیلی خوشحال شدم ولی ناراحتم برای اینکه خیلی زود در اورده میترسم زودم خراب بشه انسیه جون خیلی ممنون که برام پیام میدی همیشه پیامهات باعث دلگرمی من میشه امیدوارم سال خوبی داشته باشین با این ورجکهای قشنگت که خاله الهی قربونشون بره به خواهر شوهرم وبتو نشون دادم همه از شیطون کاری های ورجکات خوششون امده بود برام دعا کن تا بتونم مثل شما قوی باشم تا این ورجکهارو صالح بزرگ کنم اگه قصد سفر به مشهد کردین حتما بهم خبربده تا اگه قابل باشیم در خدمتتون باشیم خیلی دوستتون دارم میبوسمتون
مامان تارا و باربد
27 اسفند 91 11:17
سلام عزیزم خوبی چه خبرا بهترین خدا رو شکر گلی ها در چه حالند ؟ امیدوار سال نو سرشار از شادی و سلامتی باشه بهترین ها رو براتون آرزو دارم می بوسمتون
♥ مامان و بابای محمد پارسا ♥
27 اسفند 91 22:54
آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری, آغاز روزایی باشد که آرزو داری…


مرسی مامانی محمد پارسا جون امیدوارم شما هم سال خوبی رو با خانواده محترم داشته باشین بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس واسه گل پسرمون
مامان تارا و باربد
28 اسفند 91 11:15
سلام گلم ایشالا به سلامتی و مبارکی می بوسمتون خوش و خرم باشید دعا کنید امام غریب بطلبدمون


انشالهکه بطلبتون راستش انسیه جون باورت میشه ما هم که مشهد هستیم تا اقا نطلبه نمیتونیم بریم حرم هرچند که از وقتی این ورجکها امدن اصلا نمیتونم زیاد برم حرم خیلی وقتها دلم هواشو میکنه ولی دست وپام بسته است و نمی تونم برم پیشش
مامان سروش و سروین
29 اسفند 91 0:13
سلام دو قلوها سال نو پیشاپیش مبارک. ماهم دوقلوییم.


سلام عزیزم سال نوی شما هم مبارک باشه انشاله سال خوبی رو شروع کنید