تموم شدم اتاقتون
سلام عسلهای مامان جون سلام عزیزانم صبحتون بخیر از ساعت 9 که بابای داشت می رفت سرکار بیدار شدین و کلی شلوغ کاری کردین دیگه نخوابیدم امدم سری به وبلاگتون بزنم قربونتون برم که هرچی می گذره قوی تر می شین وضربه هاتون هم محکمتر به دل مامان می کوبین مخصوصا وقتی هردوتاتون بیدارین زلزله به پا می کنین نمی دونم چقدر شما هم دوست دارین بیایین زودتر پیش مامانی ولی مامان دیگه داره طاقتش کم کم تموم میشه و برای دیدن شما لحظه شماری می کنم دخترای خوبم روز سه شنبه روز دختر بود که تولد دختر خالتون مبینا بود مامانی رفت جشن تولد خاله جونی کلی خرج کرده بود و تمام خونه رو از عکسهای مبینا پر کرده بوده دختر خالتونون هم مثل فرشته ها شده بود اینم عکس...
نویسنده :
سارا مرادی
9:45