یک شب خیلی دردناک
سلام فرشته های من قربونتون برم که دیشب انقدر درد کشیدن دیشب مادرجون بابایی امد خونه و تصمیم گرفتیم از امشب براتون حریره بادام درست کنیم و مادر جون براتون درست کردن و شما دوتا ورجک هم خیلی بااشتهاء زیاد خوردین من به مادرجونشون گفتم که حریره خیلی زیاد دارین به بچه ها میدین و گفتن عیبی نداره و مشکلی برای بچه ها نداره منم رو حساب اینکه بلخره با تجربه هستم چیزی نگفتم و شما دوتا ورجک هم حسابی خوردین مخصوصا چهره دخترم یگانه خیلی دیدی بود چشماش برق می زد و همش دنباله قاشق بود الهی قربونت برم .............. ظهر دیروز بود که یکتا از روز 5 شنبه یبوست گرفته بود و ظهر بچم انقدر جیغ زد که بند دلمو پاره کرد الهی قربونت برم...
نویسنده :
سارا مرادی
17:14